عرفانعرفان، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 24 روز سن داره

معجزه زندگی ما

پسر عزیز من

٥/٩/٩٢ روز دیدار منو پسر عزیزم به بهانه کلاسهای زایمان باید به دستور بهداشت یه سونوی وضعیت جفت و جنین میرفتم خیلی خوشحال بودم چون دوباره می دیدمت دلم خیلی واست تنگ شده بود عزیز دلم اگه اجازه میدادن که هر روز برم سونوگرافی با سر میرفتم آخه نمیدونی چقدر بیخبری سخته اینکه ندونی بچه ات الان تو چه وضعیتیه خیلی عذاب آوره مخصوصا واسه من که حرکتاتو درک نمیکردم خیلی واسم سخت بود همه دوستای نی نی سایتیم از هفته ١٥ و ١٦ حرکتای نی نیاشونو میفهمیدن اما من هیچ حسی نداشتم دائم نگران بودم که طوریت نشده باشه ... اینبار با خاله جون دومی  رفتم خیلی دلم میخواست بدونم دخملی یا پسملی به پیشنهاد خانوم منشی یه شکلات خوردم و منتظر موندم ...
30 دی 1392

اولین حس مادری

1 آبان بود و نوبت سونوی nt این دفعه رفتم یه جایی که زود نوبتمون بشه و زیاد معطل نشیم نیم ساعت بیشتر طول نکشید که نوبتمون شد رفتم رو تخت دراز کشیدم و دکتر شروع کرد کارشو و هرچی رو که لازم بود اندازه گرفت من داشتم میدیدمت مامانی که یهو دستت رو بلند کردی آوردی کنار سرت انگشتای کوچولوت رو خیلی قشنگ میدیدم نمیدونی چه ذوقی داشتم به دکتر گفتم آقای دکتر نی نی من دخملیه یا پسملی ؟گفت عجله نکن هنوز زوده تازه این نینی شما کلا به ما پشت کرده دکتر بیچاره راست میگفت یا پهلوت به ما بود یا پشت به ما بودی ولی  هرچی بود خیلی ناز بودی واسه من. اصلا تصورشم نمیکردم که روزی بتونم تصویر یه موجود زنده رو توی دلم ببینم اشک توی چشام جمع...
5 دی 1392
1